لطفا قبل از خواندن ادامهی مطلب، آزمایش زیر را انجام دهید و ببینید در چند ثانیه میتوانید بدون توجه به شکل نگارشی کلمات، رنگ آنها را با صدای بلند بخوانید.
من این آزمایش را انجام دادم و نتیجه را با نتایج دوقلوهایم که شش ساله هستند و هنوز به مدرسه نمیروند، مقایسه کردم. آنها ۲ برابر سریعتر از من بودند.
این آزمایش، به نام جان ریدلی استروپ (John Ridley Stroop) که آن را برای نخستین بار در مقالهای در سال ۱۹۳۵ منتشر کرد، نامگذاری شدهاست و به اثر استروپ (Stroop effect) هم معروف است.
اگر این آزمایش را انجام داده اید متوجه شدهاید که زمانی که اسم یک رنگ (مانند آبی، سبز یا قرمز) با رنگ دیگری که نشانگر نام آن رنگ نیست، چاپ شده باشد (به عنوان مثال، کلمه “قرمز”، به جای این که با جوهر قرمز رنگ چاپ شود، با جوهر آبی رنگ چاپ شود)، نام بردن رنگ کلمه، در مقایسه با حالتی که رنگ جوهر و کلمه با هم یکی باشند، زمان بیشتری طول کشیده و با احتمال خطای بالاتری مواجه میشود.
می توان گفت اثر استروپ پدیده ای است که هنگام وجود یک محرک با دو مشخصه و ویژگی پدید می آید و بر دو اصل زیر استوار است:
نامگذاری رنگ های نوشته، نیاز به توجه بیشتری نسبت به خواندن کلمات دارد.
خواندن کلمات بسیار سریع تر از نامیدن رنگ کلمات و توجه به رنگ کلمات است.
کاربرد اصلی اثر استروپ در روانشناسی است که عملکردهای مختلف مغز را آشکار میکند.
اما من از زاویهای دیگر به این آزمایش نگاه میکنم.
به عنوان یک نظر شخصی که هیچ مبنای علمی هم برایش ندارم معتقدم اثر استروپ به ما نشان می دهد تجربه یا دانش می تواند مانند یک شمشیر دو لبه عمل کند.
اینجا به یک تناقض برمیخوریم. از یک طرف شواهد به ما نشان میدهد که تجربهی بیشتر، باعث انجام شدن بهتر کارهاست و از سوی دیگر ممکن است تجربه باعث شود راهی نادرست را انتخاب کنیم.
شاید به همین دلیل بعضیها می گویند “شهود” را هم باید درنظر داشته باشیم یا به عبارتی در برخی مواقع “چشم دل” بهتر از “چشم سر” عمل میکند.
یادم هست زمانی که بررسی علل تخریب (failure analysis) انجام میدادم، بارها با این مورد برخورد میکردم مثلا زمانی که شکل ترک در زیر میکروسکوپ شبیه همان ترکی بود که سال پیش در فلان نمونه دیده بودم و میشد نتیجه گیری کرد دلیل تخریب، همان دلیل تخریب نمونه پارسالی یعنی SCC است. اینجا بود که وسوسه میشدم بررسی را پایان دهم و به سراغ تحلیلهای بیشتری نروم. به همین خاطر در بحث بررسی علل تخریب معمولا چند جملهی طلایی برای اشاره به ویژگیهایی که فردی که این کار را انجام می دهد باید دارا باشد، وجود دارد:
Should have open and questioning mind
Do not assume anything
Experience is a guide, not a prison
به عنوان مثالی دیگر، حتما یادتان هست در ابتدای همهگیری کرونا، پزشکان حاذقی به پشتوانهی تجاربشان، چنین اعتقاد داشتند که این ویروس هم مانند آنفولانزاست و جای هیچ گونه نگرانی نیست.
رولف دوبلی در کتابش با نام “هنر شفاف اندیشیدن” فصلی دارد با عنوان چرا تجربه می تواند قضاوت ما را نابود کند؟ که به نظرم می تواند به بحثمان ربط پیدا کند.
بطور خلاصه، احساس می کنم بهتر است حواسمان به اثر استروپ باشد، چه در کارمان و چه در بسیاری دیگر از جنبههای زندگی.
بسیار هم عقیده ام باهاتون. یانی آهنگ ساز معروف که جایی خواندم کنسرت آکروپلیسش دومین کنسرت برتر (؟) تاریخ بوده و خوب آهنگ ساز کم نظیری هست میگه من خودم خیلی کم آهنگ گوش میدم. برای این که ذهن خود به خود عادت میکنه. چیزی که خودم هم ازش میترسم عادته… یعنی این که وقتی یک مدرک باز میکنم مثل این که بار اولمه چنین مدرکی میبینم چکش کنم یا این که کنجکاو باشم تا به اعماق بیشتر هر کاری پی ببرم. خیلی خوب بود جدی میگم.
درود و سپاس آقا مهدی. یک جمله هم داریم که میگه: عادت کنیم که عادت نکنیم.