کامران خداپرستی

شم مهندسی

خاطره‌ی اول 

ترم پنجم، درس شکل دادن فلزات رو برداشته بودم. هر چند جلسه یکبار، کوییز یا به قول دوستان فرهنگستان آزمونک، داشتیم. یادمه سر یکی از این کوییزها، یکی‌ از بچه‌ها فشار غلطک نورد رو حدود هفتاد و پنج صدم پاسکال محاسبه کرده بود. وقتی‌ استاد بهش گفت فشاری که محاسبه کردی تقریبا معادل با نیروییه که یک سیب بر یک متر مربع وارد می‌کنه، چشماش از تعجب گرد شده بود! 

استاد در ادامه گفت:” پسرم وقتی‌ ابتدایی رو تو انگلستان می‌خوند تو مدرسه به جای اینکه جمع و تفریق یادشون بدن می‌گفتن به نظرتون عرض خیابون چند متره و یا طول میزی که پشتش نشستین حدودا چند سانتیمتره تا به جای محاسبه، حسی از اندازه‌ها به دست بیارن.”

خاطره‌ی دوم

استادی داشتیم که فقط و فقط به جواب آخر نمره می داد حتی اگر رسیدن به آن جواب ۲ صفحه راه حل داشت! وقتی گله مند می شدیم می گفت: “برای ساخت یک پل روی یک دره، آنچه مهم است پارامتر ایکس است حالا اگر شما به اندازه یک کتاب هم محاسبه انجام دهید و آن پارامتر اشتباه باشد، پل فرو می ریزد.”

خاطره‌ی سوم

امتحان میان ترم فقط یک سوال داشت! والسلام! سوال این بود که ۱۰۰ نفر در یک سالن که ابعادش داده شده بود دور هم جمع شده اند. دمای سالن پیش از ورود جمعیت، ۲۰ درجه سانتیگراد است. حالا حساب کنید بعد از حضور این صد نفر، دمای سالن چقدر افزایش می یابد؟ بعد از دو ساعت، برگه ها را تحویل دادیم و بیرون آمدیم. فردای امتحان با استاد، کلاس داشتیم. چشمتان روز بد نبیند. وقتی استاد وارد کلاس شد به قدری غضبناک بود که می ترسیدیم نگاهمان به نگاهش گره بخورد و در و دیوار را نگاه می‌کردیم. استاد یک برگه از لای پوشه‌اش درآورد و گفت: “برای من نوشته دما می‌رسه به ۱۷۵ درجه سانتیگراد! تو تا حالا عروسی و عزا نرفته‌ای؟ با محاسبات تو خیلی عجیبه که نسل بشر به علت تبخیر یا تصعید هنوز منقرض نشده!”

خاطره‌ی چهارم

استادی داشتیم که نمرات نهایی (فاینال) را اعلام عمومی نمی‌کرد و برای دیدن نتیجه امتحان، باید به دفترش می‌رفتیم. پنج نفر بودیم که از خوابگاه با هم، راهی دفتر استاد شدیم. یادم هست استاد، یکی از ما پنج نفر را که در برگه امتحان دمای کلوین را منفی بدست آورده بود و با افتخار دور آن یک کادر قرمز هم کشیده بود صدا کرد و گفت: “ترم بعد باید دوباره این درس را بگیری البته با ۶ نمره منفی یعنی به جای ۲۰ نمره ات را از ۱۴ حساب می کنم!” تصور حال و روز این دانشجو با شما. بعد از اعلام این خبر مسرت بخش! استاد ادامه داد: “مهندس باید شم مهندسی داشته باشه و هر چیز نادرستی را نپذیره و دوباره برگرده و در فرضیات شک کنه. اگر هم به نتیجه نرسید حداقل دور جواب اشتباه کادر نکشه.”

خاطره‌ی پنجم

یادم هست ….

اگه منو ول کنین همینجور براتون خاطره‌ی بی ربط می‌نویسم و جون به لبتون می‌کنم.

برای تلطیف اوضاع خواهشمندم نظرات، پیشنهادات، انتقادات، خاطرات و کلا هر چی دوست داشتید رو مرقوم بفرمایید.

شم مهندسیتان افزون!

خروج از نسخه موبایل