کامران خداپرستی

ناقوس دل‌شکسته!

دیروز موبایلم زنگ خورد. شماره‌ای ناشناس بود. خودش را معرفی کرد و گفت مهندس مکانیک است و شماره‌ی من را از یکی از دوستانم گرفته. یک سوال داشت.

سوالش این بود که چطور می‌تواند تافنس شکست (Fracture toughness) گریدهای مختلف فولادی را پیدا کند.

نکاتی که به ذهنم رسیدند را برایش گفتم و یک‌دفعه به یاد تکست دانشگاه یعنی کتاب هرتزبرگ افتادم که اطلاعات خوبی داشت. آن را هم معرفی کردم و توصیه کردم در اینترنت پیدایش کند.

امروز ظهر دوباره همان شماره‌ی دیروزی روی صفحه‌ی موبایل ظاهر شد. بعد از سلام  گفت که کتاب هرتزبرگ را در اینترنت پیدا کرده و کلی از کتاب تعریف کرد و چند بار هم من را دعا کرد که این کتاب را معرفی کرده‌ام.

قصد داشتم امروز در مورد موضوعی دیگر بنویسم اما این ماجرا سبب شد نظرم عوض شود و عکس کتاب جناب هرتزبرگ را بگیرم که در زیر می‌بینید.

این کتاب ۷۰۰ صفحه‌ای، یک از تکست‌های درسی بود. از فرمولها و جداول این کتاب چیز زیادی به خاطر ندارم اما چند صفحه‌ی اول فصل هفتم آن هنوز یادم هست چون برای نخستین بار، تصویر آزمایش لئوناردو داوینچی (که در موردش در اینجا نوشته‌ام) و نیز تصویر کشتیهای به دو نیم شده بر اثر شکست ترد را در این کتاب دیدم.

همانطور که در تصویر بالا می‌بینید، طرحواره‌ی یک ناقوس ترک خورده، روی جلد کتاب، نقش بسته است. در آن زمان، کنجکاو شده بودم بدانم این ناقوس، چه داستانی دارد. فکر می‌کنم در خود کتاب هرتزبرگ توضیحاتی در موردش خواندم، البته در این مورد مطمئن نیستم چون هر‌چه امشب کتاب را زیر و رو کردم، مطلبی در مورد آن نیافتم. شاید هم جای دیگری در موردش مطلبی پیدا کرده بودم.

به هر حال… این ناقوس برنزی ۹۰۰ کیلوگرمی که ریخته‌گری شده است، داستان جالبی دارد. تصویر واقعی آن را در زیر می‌بینید:

این ناقوس که ناقوس آزادی (Liberty Bell) نام دارد، در واقع، نماد فرهنگی انقلاب آمریکاست که در سال ۱۷۵۲ میلادی در بریتانیا ساخته شده و سپس به پنسیلوانیا منتقل شده است.

اگر مایلید در مورد تاریخچه‌ی پر فراز و نشیب آن بیشتر بدانید و دریابید شکاف روی ناقوس چه زمانی ایجاد شده است، پیشنهاد می‌کنم دو لینک زیر را که اولی فارسی و دومی انگلیسی است، ببینید:

۱۰ حقیقت جالب در مورد ناقوس آزادی آمریکا

ناقوس آزادی از ویکی‌پدیا

پی نوشت ۱:      حالا که صحبت از مکانیک شکست و کی وان سی (KIc) معروف شد، بی‌انصافی بود اگر از جناب Irwin یادی نکنم.

پی نوشت ۲:      یکی از فعالیتهای جالب و هیجان انگیزی که چه در آزمایشگاه و چه پس از آن انجام می‌دادم، بررسی علل تخریب یا Failure Analysis بود. از این جهت جذاب و مهیج است چون شما بايد نقش شرلوك هلمز و هركول پوارو و خانم مارپل را ايفا كنيد و به کمک دانش و تجربه‌تان، متهم را پیدا کنید و حتي فراتر هم برويد و بگوييد كه چه باید کرد تا اين failure دوباره رخ ندهد.

براي واژه‌ي failure هر معادلي كه انتخاب كنيم مانند “از كار افتادگي، خرابي، زوال، تخريب، شكست، انهدام، واماندگي” يا هر واژه‌ي ديگري، در اصل ماجرا تفاوتي ايجاد نمي‌شود و آن اينكه اين درس در سيلابس درسي دانشگاه‌هاي ما قرار ندارد.

  خوب يك پرسش…        در دانشگاه تدريس نشود مگر چه اهميتي دارد؟

اهميت آن در اين است كه شما در هر رشته‌ي مهندسي كه فارغ التحصيل شده باشيد با failure سر و كار خواهيد داشت. از كار افتادگي قطعه يا تجهيز چيزي است كه بار‌ها و بارها اتفاق افتاده و باز هم اتفاق خواهد افتاد اما اين بار يك تفاوت اساسي وجود دارد و آن اينكه ممكن است كار به شما ارجاع شود یعنی تصور كنيد به ما مي گويند در يك واحد صنعتي به خاطر شكسته شدن يك پيچ، توليد متوقف شده و خسارتهايي نيز به بار آمده است و از ما خواسته مي‌شود دليل يا دلايل اين حادثه را بيابيم و راهكاري بدهيم تا اين اتفاق دوباره تكرار نشود. …. چه بايد بكنيم؟ از كجا آغاز كنيم؟ 

همينطور سوالات پشت سر هم در مغزمان رژه مي‌روند: دليل احتمالي شكسته شدن پيچ چيست؟ انتخاب مواد نادرست، عیوب تولید، بار‌گذاری بیش از حد، تعمیر و نگهداری ناکافی یا …

 مي‌بينيد كه به خاطر اينكه پيش زمينه‌اي از failure analysis يا آناليز تخريب نداريم و در دوران دانشگاه با آن حتي به صورت تئوري و آكادميك هم آشنا نشده‌ايم، نمي‌دانيم چگونه با این مسئله، برخورد كنيم. در اين شرايط تنها راهي كه برايمان مي‌ماند رفتن سراغ اينترنت و سعي و خطاست. به عبارت ساده‌تر در زمان محدودي كه در اختيارمان گذاشته‌اند تازه بايد به صورت خودآموز، راه حل را پيدا كنيم.

من شاید از ۱۰ سال پیش به لزوم طراحی و ایجاد درسی اجباری به نام بررسی علل تخریب در مقطع لیسانس رشته‌های مواد و مکانیک، فکر می‌کردم و به‌دنبال راهکار بودم. با برخی از دوستانم که استاد دانشگاه هستند در مورد اهمیت و ضرورتش گفتگو کردم و حتی سعی کردم با دفتر برنامه‌ریزی آموزش عالی در این مورد صحبت کنم اما به نظرم باید تلاشهای بیشتری از سوی انجمنهای تخصصی مرتبط و نیز استادان دانشگاه صورت پذیرد تا این کار به انجام برسد.

اینها را گفتم تا به اینجا برسم که در جستجوهایی که آن زمان انجام می‌دادم به کتابی رسیدم که گرچه چاپ سال ۱۹۹۶ است اما به نظرم خواندنش در درجه‌ی اول برای مدرسان این مبحث و سپس برای دانشجویان علاقه‌مند، لازم و حیاتی است.

تصویر روی جلدش را در زیر گذاشته‌ام و باید اشاره کنم تصویر جناب Irwin را که در بالا دیدید، از همین کتاب گرفته‌ام.

خروج از نسخه موبایل