پیش از این در نوشتار کوتاهی با عنوان آقای خوردگی به چگونگی آشنا شدنم با این به قول فونتانا علم و هنر پرداختهام اما گریزی از این واقعیت نیست که همیشه پای خوردگی در میان است.
چند روز پیش، از برگزاری نوزدهمین کنگرهی ملی خوردگی باخبر شدم و ذهنم رفت به سوی یک نوستالژی ۳۰ ساله.
ترم دوم لیسانس بودم و هنوز سال صفری. یک روز دیدم که همه جا پر شده از یک پوستر. اولین سمپوزیوم سراسری خوردگی در صنایع ایران. من نه میتوانستم حدس بزنم، سمپوزیوم، خوردنی هست یا پوشیدنی و نه در مورد خوردگی چیز زیادی می دانستم ولی چون برگزارکنندهی اصلی این همایش، بخش مواد بود، کنجکاو شده بودم از سمپوزیوم و خوردگی سر در بیاورم!
سلفسرویس ما در خیابان ساحلی شیراز بود در مجاورت یک رودخانهی خشک. میگفتند در زمانی که نام دانشگاه، پهلوی بوده، از آن به عنوان باشگاه تفریحی استادان خارجی استفاده میشده است. این مجموعه، یک سالن اجتماعات هم داشت که به عنوان محل برگزاری این گردهمایی دو روزه انتخاب شده بود.
اردیهشت دلفریب و دلربای شیراز به همراه عطر بهارنارنج، از راه رسیده بود. چه وقت خوشی را برای برگزاری همایش در نظر گرفته بودند.
یک روز بعد از ناهار، به سمت سالن رفتم. کسی جلوی در نبود و ورود آزاد بود. وارد شدم. سالن در تاریکی مطلق فرو رفته بود و من به ناچار روی اولین صندلی در دسترس، نشستم. چهرهی سخنران را نمیدیدم اما صدایش را میشنیدم. پس سمپوزیوم اینه! سر جایم بدون حرکت نشستم و تلاش بیهودهای کردم تا از چیزهایی که گفته میشد چیزی دستگیرم شود. ناسلامتی اولین باری بود که در یک اجتماع علمی، حضور داشتم.
فکر کنم دو ساعتی آنجا بودم. وقتی از سالن بیرون آمدم چشمم افتاد به مجموعه مقالات که بصورت یک کتابچه روی میزی قرار داشت. با ترکیبی از خجالت و پررویی، یکی را برداشتم که تصویرش را این زیر میبینید.
خسته شدهاید؟ من که نشدهام… حالا که دستم گرم شده و تق و تق دارم کلیدهای کیبورد را فشار میدهم اجازه دهید یک خاطرهی دیگر هم برایتان تعریف کنم که این یکی، دوز خوردگیش بالاست! خدا را چه دیدید شاید یک نکتهی آموزنده هم داشت و روزی از آن استفاده کردید. اگر اینطور شد برای شادی روح من و جناب فونتانا و سلامتی انجمن آزمون و مواد آمریکا و انجمن مهندسان مکانیک آمریکا، جمیعاً دعا کنید.
به خدمتتان عارضم که در زمان حضورم در آزمایشگاه متالورژی، یک نمونه لوله برای ارزیابی قابل استفاده بودن آن، ارسال شده بود. لوله اصطلاحاً حفرهدار شده بود. در دانشگاه در مورد Pitting خوانده بودم اما چیزی دربارهی آزمایش آن نه. به سراغ نمایه (index) استاندارد ASTM رفتم و جستجو کردم. خوشبختانه خیلی زود به استانداردی رسیدم که عنوانش ارزیابی خوردگی حفرهای بود با شمارهی ASTM G46.
این را بگویم که این شماره را هنوز هم حفظم و از شما چه پنهان هر وقت میخواستم در کلاسی یا جمعی مثالی از استاندارد خوردگی بزنم، تنها شمارهای که یادم میآمد همین شماره بود. دلیلش به خود این استاندارد برمیگشت که به طور شگفتانگیزی، متر و معیار در اختیار شما قرار میداد تا آنچه در زیر میکروسکوپ میدیدید را بتوانید طوری روی کاغذ بیاورید که برای شخصی که گزارش شما را میخواند، قابل فهم باشد. مثلاً جدولی داشت که به شما کمک میکرد تا چگالی، اندازه و عمق حفرهها را بیان کنید یا مثلاً میتوانستید از شکل زیر استفاده کنید و شکل حفرهها را توصیف کنید.
اگر هنوز با من همنظر نشدهاید که این G46 عجب استاندارد درخشانیست، اجازه بدهید به عنوان آخرین تیر ترکش، یک حکایت برایتان بگویم.
گفته شده است یک کشاورز، کارگری را به کار گرفته بود تا یک بار سیبزمینی را سورت کند یعنی سیبزمینیهای درشت و متوسط و ریز را از هم، سوا کرده و هر کدام از این سه دسته را در جعبهای بریزد. کار سادهای به نظر میرسید اما هنوز نیم ساعتی از شروع کار نگذشته بود که قطرههای درشت عرق روی پیشانی کارگر نشسته بود و پیراهنش را هم خیس کرده بود. کشاورز بالای سرش آمد و پرسید: “چی شده؟ مگه داری کوه میکنی؟ چرا اینقدر خستهای؟” کارگر نگونبخت پاسخ داد: ” والله کارش آسونه ولی اینکه باید تصمیم بگیرم کدوم سیب زمینی درشته و کدوم ریز، پدرم رو درآورده.”
گاهی متالورژی شبیه همان سیبزمینیها میشود که قبلاً در موردش در اینجا نوشتهام. در این مواقع، چیزی که بتواند یک مفهوم Qualitative را به Quantitative تبدیل کند، طلاست… فرشتهی نجات است.
اگر هنوز هم قانع نشدهاید، دیگر کاری از دستم برنمیآید چون باید برگردیم به ادامهی داستان. داشتم میگفتم که با استفاده از استاندارد G46، توصیف دقیقی از حفرههای لوله بدست آمد اما تازه قسمت اول درخواست انجام شده بود یعنی مشخص شدن صورت مسئله اما برای بخش دوم یعنی ارزیابی قابل استفاده بودن لولهها چه باید میکردم؟ اولین باری بود که با این پرسش مواجه میشدم. کتابها و استانداردهایی که میشناختم نتوانستند کمکی بکنند. در نهایت، پیشنهاد باسابقهترین همکارم را در گزارش نوشتم:
” در صورتی که پس از اسید شویی، ضخامت لوله از ضخامت طراحی کمتر نشده باشد، قابل استفاده خواهد بود.”
چند سالی گذشت و من در یک شرکت مهندسی مشغول به کار شدم. کمکم با استانداردهای دیگری مثل API و ASME سر وکار پیدا کردم. یک بار شمارهی یک استاندارد که انگار بر خلاف قاعده بود، توجهم را جلب کرد. با استانداردهای سری B31 آشنا بودم بویژه با B31.3 و B31.1 اما این یکی با بقیه فرق میکرد و همین تفاوت من را کنجکاو کرد. شمارهاش این بود: ASME B31G
پس از اینکه پیدایش کردم و نگاهی به آن انداختم فهمیدم که راهکارهایی ساده برای چگونگی ارزیابی کاهش ضخامت لوله، ارائه کرده است. بیاختیار به یاد گزارشی که چند سال پیش در آزمایشگاه متالورژی نوشته بودم افتادم و با خودم فکر کردم اگر در آن موقع از وجود چنین استانداردی با خبر بودم، میتوانستم گزارش دقیقتری تهیه کنم و شاید کمک بیشتری به مشتری میکردم. بعد از اینکه این فکرها را با خودم کردم، به یاد این ضربالمثل دوران کودکی هم افتادم که : اگر و کاشکی را کاشتند، سبز نشد.
پینوشت در این نوشتار، واژههای سمپوزیوم و سمینار را چند بار بهکار بردهام. این دو در کنار کنفرانس و کنگره، واژههایی هستند پرتکرار که بسیار میشنویم و بهکار میبریم اما به تفاوت معانی آنها و اینکه کاربردشان متفاوت است، معمولاً توجهی نداریم. سالها پیش در نوشتهای کوتاه سعی کردم ضمن بررسی ریشهی این واژهها، به روش درست استفاده از آنها نیز بپردازم که اگر از جمله افرادی هستید که معتقدید کرونا نخواهد توانست همهچیز را به وبینار تبدیل کند، شاید خواندنش از لینک زیر برایتان جالب باشد.
روش کمی کردن یه ویژگی/مفهوم کیفی موضوع خیلی جالبیه. همونطور که در پست پنج متالورژ به درستی بهش اشاره کردید، برخلاف مکانیک، توی رشته ما قسمتهای تعیینکنندهای اینطوری هستن، مثل ریزساختار، ترکها و… در آنالیز شکست. اما بازم به نظرم ما شانس آوردیم که مهندسیم! تو رشته ما میشه قرارداد گذاشت که مثلاً فلان چیز رو اسمش رو میذاریم این و اینطوری اندازه میگیریم. تو کل دنیا هم همه مهندسا توافق میکنن که چشم! همین رو میگیریم معیار! تو منابع انسانی و مدیریت (رهبری)، به نظرم قضیه سختتر میشه. مثلاً چطوری میشه میزان کارایی یه آدم رو سنجید؟ یا مقایسه کرد با بغلدستیش؟ چه معیاری بذاریم که سلیقه شخصی آدمها کمترین دخالت رو توش داشته باشه و با بیشترین دقت بتونیم اندازهش بگیریم؟ قضیه وقتی مهمتر میشه که ببینیم اگه نتونیم اینو درست بسنجیم، چطوری باید بفهمیم کدوم نیرو خوبه که جذبش کنیم یا کدوم نیرو باید چه آموزشی ببینه؟ یا کی اصلاً فرهنگ کاریش به سازمان نمیخوره و باید بره؟ هرچی مفاهیم انتزاعیتر میشن، تصمیمگیری سختتر میشه و ابزارها پیچیده تر. البته اونجا هم متر و معیارهای خودشو داره، ولی همونطور که کسی نمیاد به شما بگه برای فلان کار، از فلان استاندارد استفاده کنید و این وظیفه استفادهکننده س که مناسبترین و دقیقترین استاندارد رو پیدا کنه، اونجا هم همینه. اما یه کم سختتر. چون استاندارد سفت و سختی وجود نداره و یه سری practiceه که اگه حواست نباشه کجا کدوم رو استفاده کنی، خیلی راحت یه سازمان به فنا میره.
متن مربوط به تفاوت سمپوزیوم و… رو خوندم. برام جالب بود. خصوصاً ریشه کلماتش. به نظرم اینا هم مثل هر ابزار دیگهای وقتی بر اساس رفع نیاز انتخاب بشن، کارایی مناسبی دارن، حتی اگه اسمشون درست نباشه. البته وقتی استفاده ازشون بر اساس نیاز نیست و صرفاً هدف پر کردن چند تا ورق و چندین تا سالنه، انتخاب اسم اشتباه، کمترین آسیبشه.
سپاس که دیدگاهتان را نوشتهاید.
در مورد بخش نخست کامنت، کاملاً با شما همنظرم و بر این باورم که مدیریت/رهبری انسانها دشوارترین کار روی زمین است. دوستی دارم که بیش از ده سال است یک کسب و کار را بوجود آورده و اداره میکند ولی بارها به چشم دیدهام که چقدر کارش پرچالش است چون با آدمیزاد سروکار دارد.
در مورد بخش آخر کامنتتان در مورد سمپوزیوم و سمینار و این که به اسم اشتباه اشاره کردهاید یادم میآید چندین سال پیش به یکی از این کنفرانسهای تخصصی رشتهمان رفته بودم برای بازدید از نمایشگاه جانبیش. برای نخستین بار لفظ “بینالمللی” هم به عنوان کنفرانس اضافه شده بود. بعدها فهمیدم که هیچکدام از سخنرانان بینالمللی نیامده بودند و شاید از اول هم قرار نبود بیایند، فقط یک ایرانی مقیم انگلستان یک مقاله بیست دقیقهای ارائه کرده بود.
به قول شاعر:
چونکه گل رفت و گلستان شد خراب
بوی گل را از که جوئیم از گلاب
راستی، گلاب خوب سراغ دارید؟
درود بر شما
خب معیار که از 1400 سال پیش در زمینه علوم انسانی برای تشخیص درستی یا نادرستی انسان ها در اختیار گذاشته شده: ایمان، تقوا، و عمل صالح?
مثل همیشه بسیار عالی
سپاس بسیار از مراجع
پیروز باشید
سلام مهندس بسیار عالی بود من را همزه خاطرات گذشته بردید
عالی شیوا سلیس
ولی چرا من تو سمپوزیوم نبودم؟
درود هومن جان. بودن من هم با نبودنم خیلی فرق نمیکرد. به قول معروف”برداشت” من از سمپوزیوم فقط همان مجموعه مقالات شد.
خیلی جالب بود ??
درود بر کامران عزیز.
مرسی برای یادآوری خاطرات قدیمی. برای من ولی کلمه خوردگی اولین چیزی که تداعی میکنه بوی توتون کاپیتان بلک هست. خوش باشی
به نکتهی ظریف و مهم و معطری! اشاره کردی. سپاس مهدی جان.