کامران خداپرستی

از سعدی شیرازی تا سیکل کارنوی فرانسوی

خیلی‌ها شیراز را به دو نام می‌شناسند یا به یاد می‌آورند: حافظ و سعدی.

وقتی در شیراز دانشجو بودم، درسهای علوم پایه و عمومی را در کلاسهایی می‌گذراندم که یا دیوار به دیوار حافظیه بودند و یا تا آرامگاه حافظ نهایتاً پنجاه قدم فاصله داشتند.

اما آرامگاه سعدی یا سعدیه داستان متفاوتی داشت چون قدری دورتر بود و کنار باغ دلگشا در دامنه‌ی کوهی در شمال شرقی شیراز قرار داشت.

بنا بر آنچه در ویکیپدیای فارسی آمده است، این مکان در ابتدا خانقاه سعدی بوده که وی اواخر عمرش را در آنجا می‌گذرانده و سپس در همان‌جا خاکسپاری شده ‌است و برای نخستین بار در قرن هفتم، مقبره‌ای بر فراز قبر سعدی ساخته شده است. در طول تاریخ چندین بار این آرامگاه دستخوش تغییر شد و حتی بخشی از آن تخریب گشت تا این‌که در سال ۱۳۲۵ بر اساس مصوبه‌ی دولت مقرر شد از فروش قند و شکر آزاد کارخانه‌ی قند مرودشت، کیلویی دو ریال برای ساختمان آرامگاه سعدی هزینه شود.

به این ترتیب در اسفندماه ۱۳۳۰ ساخت بنای آرامگاه سعدی که طراحان آن ایرانی و معماران و کارگران آن نیز شیرازی بودند، با اقتباس از کاخ چهل‌ستون و تلفیقی از معماری قدیم و جدید ایرانی در باغی به مساحت ۷۷۰۰ مترمربع به پایان رسید و در اردیبهشت‌ماه ۱۳۳۱ با حضور دکتر محمود حسابی که در آن زمان وزیر فرهنگ بود و علی‌اصغرخان حکمت و تعداد زیادی از شاعران، نویسندگان، بازرگانان و صاحب منصبان افتتاح شد. هم‌زمان با افتتاح سعدیه، در صبح همان روز از تندیس سعدی که در دروازه‌ی اصفهان نصب شده بود نیز پرده‌برداری شد. این مجسمه توسط هنرمند برجسته‌ی ایرانی، استاد ابوالحسن صدیقی ساخته شد.

همانگونه که در عکس بالا هم مشخص است بنا در سمت چپ به رواقی متصل می‌شود که در آن هفت طاق وجود دارد که با کف‌سازی سیاه رنگ به آرامگاه شوریده‌ی شیرازی پیوند می‌خورد. (حاج محمد تقی، متخلص به شوریده، از شاعران معاصر است که نابینا بود و در سال ۱۳۰۵ خورشیدی در جوار آرامگاه سعدی به خاک سپرده شد.)

الآن وقت آن است که از شیراز به پاریس برویم و با فیزیک‌دان و مهندسی آشنا شویم که قانون دوم ترمودینامیک را کشف کرد و چرخه کارنو در ماشین‌های گرمایی به نام اوست یعنی نیکلا لئونار سعدی کارنو (به فرانسوی: Nicolas Léonard Sadi Carnot) ‏(۱۷۹۶–۱۸۳۲)

بسیاری از مهندسان با سیکل کارنو آشنا هستند اما نکته‌ی جالبی که خودم هم تا پارسال آن را نمی‌دانستم این است که نام کوچک ایشان سعدی است!

داستان از این قرار است که پدر این مهندس معروف، یعنی لازار کارنو، شخصیتی سرشناس و برجسته بود که خدمات زیادی به کشورش کرده بود. او به فرهنگ و ادب فارسی عشق می‌ورزید و به علت علاقه‌ی فراوانش به سعدی شیرازی، شاعر پرآوازه‌ی ایرانی، نام میانی فرزندش را سعدی نهاد.

کاشف سیکل کارنو زندگی جالبی دارد. او که دانشجوی بزرگانی مانند گیلوساک، پواسون و آمپر بود به موسیقی و تئاتر دلبستگی داشت و حتی درباره‌ی رقص و شمشیربازی تحقیق می‌کرد. کارنو در جوانی و در اوج فعالیت‌های علمی‌اش در سی و شش سالگی بر اثر ابتلا به بیماری وبا که در آن زمان همه‌گیر شده بود چشم از جهان فروبست. اگر تمایل داشتید زندگینامه‌ی کوتاهی از او را در اینجا بخوانید.

پی‌نوشت ۱     تابستان سال ۵۹ بود. هشت ساله بودم. خانوادگی با پیکان پدر، عازم اصفهان شدیم. پدرم یک نوار کاست آبی رنگ داشت که مونس ما در آن سفر چند صد کیلومتری بود. صدای خواننده‌ی آن نوار هم جزو خاطرات من از آن سفر شد. خواننده‌ای که از شمع و پروانه می‌خواند و من تازه چند سال بعد، شعرش را در کتاب فارسی مدرسه خواندم. شاعر آن شعر سعدی و خواننده‌اش محمدرضا شجریان بود.

تصنیف شمع و پروانه – استاد شجریان    

پی‌نوشت ۲     دیروز اول اردیبهشت‌ماه بود که در تقویم به عنوان روز بزرگداشت سعدی نامگذاری شده است. این مناسبت من را یاد یک پیشنهاد انداخت. سال گذشته بود که بهتا میرجانی در لینکدین به من پیام داد و گفت نام کوچک کارنو، سعدی است (این را پیش از این نمی‌دانستم) و پیشنهاد داد در این مورد مطلبی بنویسم. آن روزها چند موضوع در نوبت نوشتن داشتم و فرصت عملی کردن این پیشنهاد نبود اما امروز صبح با دیدن این مناسبت، تاخیر را جایز ندانستم و این نوشته به رشته‌ی تحریر درآمد.

از بهتا میرجانی، دوست نادیده‌ی ارجمندم، بسیار سپاسگزارم که پیشنهاد خوبش دلیل نوشتن این نوشتار شد و امیدوارم روزی از نزدیک ببینمش. عنوان این نوشتار هم پیشنهاد بهتا است.

خروج از نسخه موبایل