حتماً یادتان هست زمانی را که:
- کامنتی داده بودید؛
- ایمیلی فرستاده بودید؛
- پاسخ کامنتی را ارسال کرده بودید؛
- نظرتان را در جلسهای ابراز کرده بودید؛
- در مورد موضوعی، تلفنی صحبت کرده بودید؛
و از طرف مقابلتان، پاسخ یا توضیحی را دیده و یا شنیده بودید که نمیدانستید باید بخندید یا گریه کنید!
در زیر برخی از این موقعیتها را که یا برای خودم پیش آمدهاند یا از دوستان و همکارانم شنیدهام، آوردهام که علاوه بر ایجاد انبساط خاطر! شاید نکتهای بدردبخور هم در بعضی از آنها مستتر باشد.
این توضیح را باید اضافه کنم که چون در اصل ماجرا تفاوتی ایجاد نمیشد، از ذکر سمت طرفین (کارفرما – مشاور – پیمانکار – وندور – بازرس و …) خودداری کرده و به منظور حفظ یکپارچگی و یکدستبودن روایت، در همه جا از ضمیر اول شخص مفرد استفاده کردهام. در ضمن، توضیح و تفسیر هم نیاوردهام زیرا به قول حافظ: دردا که این معما، شرح و بیان ندارد.
این نکته را هم بگویم که تلاشم را کردهام تا راوی صادقی باشم و به همین دلیل پیازداغ هیچکدام از این حکایتها را زیاد نکردهام.
یکم ورق جوشکاری شده را به آزمایشگاه فرستادم و در نامهی ارسالی نوشتم: «لطفاً بر اساس کد ASME آزمونهای PQR را انجام دهید.» بعد از دو روز از آزمایشگاه تماس گرفتند و گفتند: « ببخشید. شما در نامه مشخص نکردهاید ما بر اساس کدام ASME تستها را انجام دهیم!»
دوم به رئیس جلسه که در صدر مجلس، ببخشید صدر میز، نشسته است میگویم: «همکاران بخش فرآیند حساب کردهاند که با تخلیهی ناگهانی گاز از سیستم، دمای لوله به کمتر از منهای صد درجهی سانتیگراد میرسد و فولاد کربنی تحمل این دما را ندارد.» در جواب میگوید: «شما احتمالاً من رو نمیشناسید. من دکتر … رییس کمیتهی بحران شرکت ملی … هستم. این حرفها رو قبول ندارم. خودم یکبار LNG رو که تو شیشه بود، کف دستم، نگه داشتم و هیچ اتفاقی هم نیفتاد!»
سوم وقتی در جلسه داشتم در مورد لزوم بررسی و تائید مدارک WPS-PQR پیش از آغاز جوشکاری، گلویم را جر میدادم و خطرات انجام ندادنش را گوشزد میکردم، تا این جمله از دهانم درآمد که: “با توجه به ویژه بودن فرآیند جوشکاری…” ناگهان رئیس جلسه فرمودند: «جوشکاری مگه ساندویچه که ویژه داشته باشه؟»
چهارم تلفن زنگ خورد. گوشی تلفن را برداشتم.
گفت: «سلام. شما چرا کامنت من رو انجام ندادهاید؟»
گفتم: «شما فقط یک کامنت داشتید اونهم این بود که تمام الکترودها رو مطابق جدول اسپک انتخاب کنید و من هم این کار رو انجام دادم.»
گفت: «پس چرا هنوز تو WPS شما الکترودهای تیگ عوض نشدن؟»
گفتم: « اگه منظورتون سیمجوش تیگه فکر میکنم به اونها راد یا مفتول یا همون سیمجوش میگن.»
گفت: « شما خیلی مته به خشخشاش میذارین. اینا همشون الکترودن و فرقی ندارن!»
پنجم در TCL به انگلیسی نوشتم که استفاده از واژهی Noted ایهام ایجاد میکند و بجایش باید از Confirm استفاده شود. پس از چند روز ایمیلش بدستم رسید و دیدم که در ستون پاسخ برایم اینطور نوشته است: OK. Noted.
ششم نوشته بودم: «تمام پیمانکاران فرعی باید از ژاپن، اروپای غربی یا کرهی جنوبی باشند.» که این پاسخ را دریافت کردم: OK. South of Korea
هفتم در بخش متریال دیتا شیت، اصطلاح VTA را نوشتم (مخفف Vendor to Advise) چند روز بعد دیدم در ریپلای شیت این عبارت نوشته شده است: OK. Material is VTA
هشتم دنبال یک ضخامت بود. برایش نوشتم: «لطفاً ستون Schedule را ببینید.» پاسخش این بود: «ستون Schedule وجود دارد اما ضخامت در آن داده نشده است!»
نهم دو تا سیستم کار میکردند، یک بخش قدیمی و یک بخش جدیدتر. تصمیم گرفتم که روی خط جدید کوپنگذاری کنم که بعد از تهیه نقشه و تهیه کوپنها، این کار انجام شد. چند روز بعد به من اطلاع دادند که روی خط قدیمی کارخانه، مشابه این سیستم وجود دارد. برای بازدید رفتم. جالب بود که سالها قبل یک شرکت خارجی سیستم کوپنگذاری را نصب کرده بود ولی به دلیل عدم وجود کارشناس متخصص، هیچ اطلاعاتی از این کوپنها برداشت نشده بود و جالبتر این که مدیر کارخانه برایم توضیح داد که بعد از یک مدت که دیده بودند کوپنها خیلی خورده شدهاند، آنها را تعویض کرده و به جایشان استنلس استیل گذاشتهاند!
دهم دایی بزرگم پرسید: « این درس تو پس کی تموم میشه؟ مگه دیپلمت رو نگرفتی؟» جواب دادم: « دایی جان! دیپلمم رو که ۵ سال پیش گرفتم. لیسانسم هم تموم شده و قراره از هفتهی دیگه برم تهران فوقلیسانس بخونم.» دایی گفت: «آفرین پسر! حالا قراره چهکاره بشی؟» گفتم: « کارش رو که نمیدونم ولی قراره جوشکاری بخونم» دایی یک کم فکر کرد و گفت: «من نمیدونستم اینقدر به جوشکاری علاقه داری. حالا که اینطوره میرم با دوستم اصغر آقا که مغازه جوشکاری در و پنجره داره صحبت میکنم بری تو مغازه پیشش کار کنی الکی اینقدر راه دور نری تا تهران!»
یازدهم معرفینامهی کارآموزی را به آقایی که پشت میز اداره نشسته بود، دادم. یک نگاهی به آن انداخت و به همکار بغلدستیش گفت: «ببین اوضاع مواد مخدر چقدر خراب شده که براش رشته هم درست کردن! خوب … حالا شما تو این رشتهی مهندسی مواد چیا میخونین؟»
اگر شما هم از این داستانکها در چنته دارید…
چرا اگر به کار بردم… مگر میشود نداشته باشید… حتماً دارید… فقط باید آنها را رو کنید…