کامران خداپرستی

بیست و چهارم شهریور

این ما نیستیم که به دنیا می‌آییم، این دنیاست که به سوی ما می‌آید. به دنیا آمدن یعنی هدیه گرفتن تمام دنیا.

بیست و چهارم شهریور پنجاه و یک سال پیش، دنیا را هدیه گرفتم و شاید بد نباشد بخشی از خاطرات بهمن فرمان‌آرا برگرفته از کتاب هفتاد و پنج سال اول را دراینجا بیاورم:

” زندگی‌ام را آن‌طور که بوده، آن‌طور که اتفاق افتاده، به یاد می‌آورم، می‌بینم از زندگی‌ام راضی‌ام، از همه چیز این زندگی راضی‌ام، اما علاقه‌ای هم ندارم دومرتبه برگردم به روزهای اول. به جوان شدن هم علاقه‌ای ندارم.

سال‌هاست از خواب که بیدار می‌شوم، دور و برم را به دقت می‌بینم و با خودم می‌گویم پس امروز صبح را هم دیدم. هنوز اسمم خط نخورده. از جا که بلند می‌شوم، به کارهای آن‌روز فکر می‌کنم، به کارهایی که می‌ماند برای فردا و فردای فردا.

پیش رفتن در زندگی همین‌طور است، هر چه بیشتر زندگی کنی، آینده‌ات کوتاه‌تر می‌شود و هیچ بعید نیست یک روز که نشسته‌ای روی صندلی و کتاب می‌خوانی، کتاب را ببندی و به این فکر کنی که گذشته‌ای طولانی پشت‌سر داری و آینده‌‎‌ای بسیار کوتاه پیش‌رو. خیال می‌کنم زندگی، هفتادوپنج سال اولش سخت است. چاره‌ای نداریم جز تاب‌آوردنش. هفتاد و پنج سال بعدی‌اش آسان است؟ معلوم است که آسان نیست ولی همین است که هست، باید ادامه داد. زندگی را ادامه می‌دهیم، مثل هفتاد و پنج سال اول.”  

خروج از نسخه موبایل