کامران خداپرستی

بوک آر تی (1)

یک ماهی هست پس از پایان کار، قدم‌زنان خودم را به اول خط بی آر تی می‌رسانم و روی یکی از صندلیهای اتوبوس جا خوش می‌کنم، عینکم را به چشمم میزنم و تا ۵۰ دقیقه‌ی بعد که به مقصد می‌رسم، کتاب می‌خوانم. تلاشم این است تا هر هفته، شما را در این تجربه شریک کنم. نامش را گذاشته‌ام بوک آر تی.

کتاب فقط روزهایی که می‌نویسم را آذر امسال از کتابفروشی نوک مدادی (پل کالج) خریدم. کم حجم بودن (۱۲۰ صفحه) و البته عنوانش جذبم کرد. آرتور کریستال آن را نوشته و احسان لطفی به فارسی برگردانده است و نشر اطراف آن را به چاپ رسانده است.

اگر علاقه‌ای به نوشتن نداشته باشید و یا کتاب‌های زیادی نخوانده باشید ممکن است با کتاب ارتباط برقرار نکنید، اما اگر علاقه‌مند به خواندن آثاری هستید که در آن نویسنده درباره‌ی موضوعی با شما بی‌پرده سخن بگوید یا دوست دارید که محتوا و مطالب یک کتاب برایتان سوال‌برانگیز باشد و شما را به تفکر وا دارد، این کتاب تبدیل به یکی از کتاب‌های محبوبتان خواهد شد!

اول از نویسنده‌ی کتاب برایتان بگویم. از آرتور کریستال فقط یک عکس در اینترنت هست و صفحه‌ی ویکی پدیای او چیزی به زندگی شخصی‌اش اضافه نمی‌کند جز این که در جنگ جهانی دوم، آلمانها پدر بزرگ و مادربزرگش را کشته‌اند. حتی سال تولد هم ندارد. او در یکی از دانشگاه‌های درجه یک آمریکا درس خوانده و در سال ۲۰۱۰ جایزه‌ی بهترین جستار آمریکایی را از آن خود کرده است.

جستار (essay) مانند مقاله (article) متنی غیر داستانی است اما به جای آن که مثل مقاله اطلاعاتی درباره‌ی یک موضوع خاص به خواننده بدهد، دیدگاه شخصی نویسنده درباره‌ی موضوع را بیان می‌کند.

آرتور کریستال در این کتاب با اتکا بر تجربه‌ی زیسته‌ی خود و با استفاده از دانش بالا، سطح وسیع اطلاعات و دایره واژگان گسترده‌ای که دارد، از دغدغه‌هایش درباره‌ی جهان نویسندگی می‌نویسد.

چند جمله از کتاب:

– یکی از خطرات خواندن کتابهای مناسب در سن نامناسب، احتمال اشتباه گرفتن خالق با مخلوق است.

– بعضی‌ها تنبل به دنیا می‌آیند، بعضیها تنبلی را کسب می‌کنند و بعضی مورد هجوم آن واقع می‌شوند.

– بعضی از پسرها و دخترها نویسنده می‌شوند چون تنها دفتر کاری که دوست دارند، داخل سرشان است.

– نویسنده‌ها  مجبور نیستند آدم‌های خوش‌صحبتی باشند، تیزهوشی جزو وظایفشان نیست البته به جز زمانی که می‌نویسند.

– می‌گویند یک روز جغرافی‌دان و کاشف آلمانی، فردریش هومبولت به دوستش که پزشکی پاریسی بود گفت که می‌خواهد یک دیوانه‌ی درست و حسابی را از نزدیک ببیند. چند روز بعد سر میز مهمانی دوستش، با دو مرد در طرفین خودش روبه‌رو شد. یکی مودب و کم حرف بود و به گپ و گعده تن نمی‌داد. دیگری لباس‌های تابه‌تا و ناهماهنگ داشت، درباره‌ی همه‌ی موضوعات جهان حرف می‌زد، دست‌هایش را بی‌محابا در هوا تکان می‌داد و اداهای هولناک از خودش درمی‌آورد. وقتی شام تمام شد هومبولت به مرد حراف اشاره کرد و در گوش میزبانش گفت از دیوانه‌ات خوشم آمد. میزبان ابرو در هم کشید و جواب داد دیوانه، آن یکی است. ایشان موسیو بالزاک است.

فهرست کتاب:

سخن‌گوی تنبل‌ها؛

لذت‌های گناه‌آلود؛

وقتی نویسنده حرف می‌زند؛

زندگی و نویسندگی؛

دیگر کتاب نمی‌خوانم.

خروج از نسخه موبایل