پیش از هر سخنی باید بگویم که من کارشناس منابع انسانی (HR) نیستم و آنچه در زیر آوردهام نظرات یک فرد غیر متخصص در مورد موضوعی تخصصی است.
یک پرسش ساده… سابقهی کار به چه معناست؟
آنچه معمولاً در پاسخ گفته میشود اندازهگیری طول سالهای کار به عنوان یک شاخص است مثلاً اگر کسی ۲۰ سال در دانشگاه درس داده است یعنی ۲۰ سال سابقهی کار دارد فارغ از این موضوع که این استاد فرضی، آیا یک بار تدریس کرده است و ۱۹ بار تکرار و یا ۲۰ سال تدریس داشته است.
فکر میکنم اندازهگیری طول سابقهی کار، یک شاخص گمراهکننده است. شاخص صحیحتر اندازهگیری مساحت تجربه است یعنی حاصلضرب طول سابقهی کار در عرض آن. با این شاخص، فردی با ۱۰ سال سابقه که روزی دو ساعت تجربهی مفید از آن بدست بیاید، دارای مساحت تجربهی کمتری خواهد بود نسبت به فردی با ۵ سال سابقهی کار که روزی ۵ ساعت تجربهی مفید داشته است.
مشکلی که وجود دارد این است که شاخص دوم به راحتی قابل محاسبه نیست و اندازهگیری آن دشوار است اما به نظرم به کمک یک نشانهی مهم، میتوان به ارزیابی درست نزدیکتر شد.
آن نشانه، نداشتن ثبات بیش از حد در یک پست یا یک سازمان است. عوض کردن شغل در بازههای زمانی ۵ یا ۶ سال، احتمالاً باعث افزایش مساحت تجربه میشود.
این نشانه برای نیروی یکجا کار یا اصطلاحاً تکرزومهای که جابجایی و تغییر شغل نداشته است، میتواند اینگونه تعبیر شود که اگر در همان محیط کار، job rotation انجام داده و به استقبال چالشهای جدید رفته باشد، میتواند تجربههای مفیدی اندوخته باشد اما مشکلی که وجود دارد این است که در بعضی کارها، آهنگ یادگیری بسیار کند میشود یا بعبارت دیگر، منحنی یادگیری، پس از مدتی تقریباً به حالت افقی درمیآید و برای درجا نزدن، چارهای نمیماند جز عوض کردن منحنی. میتوان اینطور گفت که در حرفهی مهندسی ممکن است مهارت و توانمندی، با سابقهی کاری پیوسته، ماندگار، بادوام و وفادارانه، رابطهای مستقیم نداشته باشد.
خیلیها گفتهاند و میگویند که تغییر و تصمیم به تغییر، همواره آسان نیست. اگر خودم را مثال بزنم باید بگویم که در کارنامهی حرفهای من، طیف متنوعی وجود دارد از کار در یک مجموعهی به تعبیر من سوپر دولتی ( یعنی جایی که وابسته به سازمان یا وزارتخانهی دیگری نبود و خودش ردیف بودجهی مستقل در سازمان برنامه داشت) تا اشتغال در یک شرکت صددرصد خصوصی. آخرین بار هم در ۴۵ سالگی، به میل خودم، فیلد کاری را عوض کردهام و جابجا شدهام.
اگر هر کدام از جابجاییهای شغلی را یک سفر حرفهای بنامم باید اعتراف کنم که این سفرها برای من به هیچ وجه ساده نبودهاند. (جالب است بدانید فعل سفر كردن یا همان travel از واژهی فرانسوي TRAVAIL به معناي مصيبت گرفته شده است.) از ترک یک شغل با انواع امکانات رفاهی، به منظور رفتن به جایی دیگر با ۲۵ درصد حقوق کمتر! گرفته تا انتخاب شغلی که مدیرانش نمیتوانستند بپذیرند که یک نفر به خاطر یادگیری بیشتر و کسب تجربههای جدید، منطقهی امنش را ترک کرده تا با چالشهای جدیدی روبرو گردد.
پینوشت ۱- قرار نیست یک مهندس، بعد از ۲۰ سال کار کردن، میل به یادگیری را از دست بدهد و فسیل شود بلکه یک جوان ۲۵ ساله هم میتواند از همان ابتدای مسیر حرفهایش شروع به فسیل شدن کند.
پینوشت ۲- هیچ چیز جز تغییر ثابت نیست و به نظرم اگر کسی خودش را با دست خودش در چنبرهی روزمرگی و تکرار گرفتار کند و میل به تغییر نداشته باشد، چیزهای زیادی را از دست خواهد داد. گفتهاند: “کشتی در اسکله ایمن است اما کشتی را برای ماندن در اسکله نساختهاند.”
پینوشت ۳- الآن دیگر وقتش رسیده که عنوان این نوشتار را به طور کامل بنویسم:
“مهندس مثل کبابه… باید بچرخه تا پخته بشه.”
درود بر شما استاد گرامی؛
مطلب وزین شما را بدقت خواندم. نکته کباب را هم به خاطر خواهم سپرد. چراکه مطمئنم بکار خواهد آمد جایی، در مبحثی، یا موقعیتی…اما بعد، در خصوص دو واژه انگلیسی و فرانسه ای که بکار برده اید، از آنجا که تسلط کاملی به هر دو زبان دارم، وجیزه ای را لازم به عرض می دانم که ذیلا تقدیم شده است:
– دو زبان انگیسی و فرانسه قرابت ریشه ای با یکدیگر ندارند و آنچه که شباهت های تلفظی بین برخی واژگان این دو زبان همسایه ایجاد می کند صرفا بده-بستان های تاریخی است که محرکی جز «حسن همجواری» نداشت است! از این رو، شخصا، آلمانی را بسیار نزدیکتر به انگلیسی می دانم تا فرانسه را.
– با توجه به بند فوق، در معادلسازی واژگان این دو زبان، جدای از مبحث شباهت واژگانی و تلفظی، باید اصل Sense of Word را نیز مدنظر قرار داد. چراکه دو واژه در انگلیسی و فرانسه ممکن است شبیه یکدیگر، حتی، نوشته شده و فقط تلفظ نزدیک به یکدیگر باشد، اما معنی و مقصود گوینده یا نویسنده الزاما یکسان نخواهد بود. مثال در این خصوص بسیار است.
– در مورد سه واژه «مصیبت»، Travel، و Travail (با تلفظ تِراوای): این سه واژه معادل یکدیگر نیستند! ارتباطی نیز با یکدیگر ندارند! هرچند «مصیبت» از عربی در پارسی وارد شده، اما به مرور معنای اصلی خود را از دست داده است. یعنی دقیقا در زبان پارسی به معنا و مفهوم «سختی» بکار نمی رود و منظور از آن زمان یا موقعیت پرمشکل و دردسری است که احیانا پایداری اندکی دارد و امید به عبور از آن وجود دارد. از آن سو، Travel در انگلیسی به معنای «سفر، جابجایی، یا حرکت» است که می تواند مقطعی یا دایمی باشد. یعنی Travel مستقل از زمان است. معادل «مصیبت» در انگلیسی Woe و Disaster و مانند آن است. در عین حال، واژه Travail در فرانسه به معنای «کار، شغل، پیشه، تاثیر، و مهارت» است. البته در مورد تاثیر و مهارت، این دو معنا با توجه به جمله و مقصود گوینده یا نویسنده باید بکار برده شود. بهترین واژگان برای بیان «مصیبت» در فرانسه Calamité (با تلفظ کَلَمیته) و Catastrophe (با تلفظ کَتَسترُف) هستند.
سربلند و پیروز باشید
درود جناب امینیان عزیز،
مطالعهٔ تاریخی واژهها و بررسی تحول شکل واژهها یا همان ریشهشناسی یا اِتیمولوژی (به انگلیسی: etymology) خود تخصصی است که من از آن بیبهرهام و صرفاً به عنوان یک علاقهمند آماتور به آن میپردازم. در مورد ریشهی سفر، آنچه با اتکا به حافظهام نوشتهام را سالها پیش خوانده بودم که متنی در باب سفر بود و با این مصداق بیان میکرد که در گذشته سفر کردن بسیار دشوار بوده است. از توضیحات تکمیلی شما بسیار سپاسگزارم.
ایام به کام.
با درود اساد عزیز
متن بسیار زیبایی بود .
با توجه به اینکه من جهت بازرسی شرکت های مختلف رفت و آمد دارم .
با شما کاملا موافق هستم . تنوع میتونه دیدگاه مهندس رو گسترش بده .
و البته تنوع و تغییر میتونه خودش بعد از سالها رضایتی رو در مهندس ایجاد کنه .
کار تکراری بسیار خسته کننده و آزار دهنده میشه .
سپاس از اینکه تجربه های خودتون رو با دیگران به اشتراک میگذارید .
درود جناب پرتوی زاده. از لطفتان سپاسگزارم. برایتان بهترینها را آرزومندم.
سلام کامران عزیز. ممنون از مطالب خیلی خوب تان. کاملا به موضوع درستی اشاره کردید. کلا تغییر در هر چیزی بخصوص کار، رها کردن ساحل امن و آرام، آماده بودن برای چلنج های جدید راحت نیست و خیلی میتونه سخت باشه، ولی در نهایت نتیجه ش عالیه
درود آقا سعید گرامی، سپاس از مهرتان. همانطور که گفتهاید مسئله اصلی راحت نبودن تغییر است. ما میگوییم میخواهیم تغییر کنیم اما چیزی که واقعاً به دنبالش هستیم تجربهی دستاوردهای تغییر است نه خود تغییر.
جک ولش (Jack Welch) مدیرعامل اسبق جنرال الکتریک (GE) که بسیاری او را یکی از مدیران استثنائی میدانند، گفته است: «در نهایت یاد گرفتم به دنبال کسانی بگردم که پر از شوق و شور و تمایل برای انجام کارها باشند. رزومه چیز زیادی در مورد تشنگی درونی به من نمیگوید.»
عالی نوشتید باشد که تلنگری باشه برای استفاده بهینه تر از زمانی که در اختیار داریم
درود و سپاس خانم قرقانی عزیز.