به نظرم عکس پرسنلی، چیز عجیبی است چون در یک لحظه، چهرهای را منجمد میکند و برای همیشه ماندگار. بعضی وقتها این فکر به سراغم میآید که انگار لنز دوربین، نگرانیها و رویاهای آدمی که در آن عکس هست را هم ثبت کرده است.
گاهی هم عکسها بهانهای میشوند برای اینکه بتوان حرفهای مهمی زد.
حالا که اینهمه از عکس گفتم، اجازه دهید یک مسابقهی ۱۰۰ امتیازی برگزار کنم که هیچ جایزهای هم ندارد! لطفاً بگویید آیا صاحب عکس زیر را میشناسید؟
احتمال اینکه این جوان برومند را شناسایی کرده باشید نزدیک صفر است که اصلاً عجیب نیست. بگذارید ۱۰ امتیاز از شما کم کنم و یک راهنمایی کنم.
نام صاحب این عکس John است که با توصیهی استادش، مسیرش را عوض کرد و از مهندسی شیمی به ریاضیات، تغییر رشته داد.
حالا چطور؟ توانستید حدس بزنید؟
هنوز هم خیلی بعید است موفق به شناختن این چهره شده باشید پس ۱۰ امتیاز دیگر کم میکنم و عکسی از اواخر عمر این جوان را به شما نشان میدهم. چند سال پس از گرفتن این عکس، یکروز او و همسرش که در صندلی عقب یک تاکسی نشسته بودند و کمربند ایمنی را هم نبسته بودند، به علت برخورد خودرو به گاردریل، به بیرون پرت شدند و جانشان را از دست دادند. این اتفاق در سال ۲۰۱۵ افتاد و او هنگام مرگ، ۸۶ ساله بود.
من پیشبینی میکنم حدسهایی زدهاید اما به جوابتان مطمئن نیستید. اینبار ۲۰ امتیاز کم میکنم و به شما میگویم که صاحب این دو تا عکسی که دیدید، برندهی جایزهی نوبل اقتصاد هم شده است.
کمکی کرد؟
میدانم که این راهنمایی، زیاد به دردتان نخورده است پس با کسر ۳۰ امتیاز دیگر، یک راهنمایی درست و درمان میکنم. به شما میگویم که از این شخصیت علمی یک فیلم سینمایی معروف هم ساخته شده است که به احتمال زیاد آن را دیدهاید چون بارها از تلویزیون خودمان هم پخش شده است.
تا حالا ۷۰ امتیاز را از شما کسر کردم و راهنمایی کردم. اگر تا حالا او را شناختهاید که بسیار عالیست و باید برای خودتان اسپند دود کنید ولی باز هم این احنمال وجود دارد که به جوابتان مطمئن نباشید پس ۲۰ امتیاز دیگر از شما کم میکنم و از چهرهی هنرپیشهای که نقش صاحب عکس را در آن فیلم معروف بازی کرده، رونمایی میکنم.
خوب… حالا چطور؟ موفق شدید؟
اگر هنوز هم به پاسختان شک دارید، بدون پذیرفتن هیچ اعتراضی، ۵ امتیاز دیگر کسر میکنم و میگویم که این بازیگر نیوزلندی جناب راسل کرو هستند در صحنهای از فیلم یک ذهن زیبا یا همان A Beautiful Mind که در سال ۲۰۰۱ ساخته شد.
دیگر باید همهچیز دستگیرتان شده باشد اما اگر جزو آن دسته از افرادی هستید که فقط ژانرهای اکشن و دلهرهآور را دوست دارند و هنوز دو دل هستید که آیا پاسختان درست است یا نه، ضمن کسر ۵ امتیاز باقیمانده اعلام میکنم که دو عکس اول متعلق است به جان نش یا اگر بخواهم دقیقتر معرفیش کنم John Forbes Nash Jr
اگر علاقهمندید بیشتر او را بشناسید شاید ذکر این نکته کافی باشد که وقتی او دانشجو بود و استاد مشاورش میخواست برایش توصیهنامه یا اصطلاحاً letter of recommendation بنویسد، او را اینگونه کوتاه و مختصر و مفید و فقط در دو واژه، توصیف کرد:
اگر فیلم یک ذهن زیبا را دیدهاید که کاملاً با زندگی پر فراز و نشیبش آشنا هستید ( اگرچه این فیلم، برداشت وفادارانهای از زندگیش نیست) اما اگر فیلم را ندیدهاید پیشنهاد میکنم نگاهش کنید.
چه فیلم را دیده باشید و چه نه، تاثیری در ادامهی حرفهایم نخواهد داشت چون میخواهم به موضوعی در ارتباط با جان نش بپردازم که هم عجیب است، هم نادر است و هم خیلیها از آن بیخبرند.
او پایاننامهای کاربردی بعنوان تز دکترایش نوشت که تاثیرات زیادی در دو حوزهی ریاضیات و اقتصاد داشت. البته پایاننامههای کاربردی و تاثیرگذار کم نیستند اما نکتهی بسیار جالبی که وجود دارد و خواهش میکنم به آن دقت کنید این است که پایاننامهی جان نش نهتنها فقط ۲۷ صفحه بود بلکه ۲ مرجع هم بیشتر نداشت! (ایموجی دهان باز از تعجب!)
بله… درست خواندید…
تز دکتری دانشگاه پرینستون در بیست و هفت صفحه و دو مرجع که تازه یکی از آن مراجع هم مقالهی خودش بود!
به شما حق میدهم … باورش سخت است… اصلاً اجازه دهید پایاننامهاش را که در سال ۱۹۵۰ نوشته است برایتان اینجا بگذارم تا هیچ شک و شبههای باقی نماند.
میتوان ساعتها در حیرت و شگفتی ماند و بیاختیار مثل نقی معمولی گفت: مگه میشه؟ مگه داریم؟ و پس از آن به این نتیجه رسید که به موضوعات نباید نگاه کیلویی داشت مثلاً:
برتر دانستن یک رزومهی ۵ صفحهای در مقایسه با رزومهای ۱ صفحهای.
بهتر دانستن کتابی ۷۰۰ صفحهای نسبت به کتابچهای ۵۰ برگی.
ترجیح دادن فردی با ۲۰ سال سابقهی کار به فرد دیگری که ۵ سال سابقهی کار دارد.
ارجحیت دادن به کارمندی که هر روز اضافهکاری میکند و پنجشنبهها هم میآید به کارمند دیگری که کارهایش را در ساعت اداری به پایان میرساند.
دربست قبول کردن ضربالمثلهایی مانند: کار نیکو کردن از پر کردن است.
اولویت دادن به مدرک فوقلیسانس در مقایسه با لیسانس.
پذیرفتن حرف یک آدم ۵۰ ساله صرفاً به این دلیل که سن و سالش بیشتر است.
و این مثالها همچنان ادامه دارند…
پینوشت: پستی که دوست ارجمندم حامد میرابوالقاسمی در مورد تز جان نش، در لینکدین نوشته بود، جرقهی آغازین نوشتن این جستار شد. حامد جان! سپاسگزارم.