معمولاً عدم موفقیتها در جایی گفته نمیشوند و در رزومهای هم نوشته نمیشوند ولی من داستان شکستها را دوست دارم چون چیزهای زیادی میتوان از آنها آموخت. جشنگرفتن پیروزی و بزرگداشت موفقیت عالیست اما نکتهی مهمتر، درس گرفتن از ناکامیهاست.
در حرفهی مهندسی هم کم و بیش وضع همینگونه است و تمایل زیادی به واکاوی عمقی حوادث وجود ندارد بویژه در جوامعی که هر شکست به پروژهی مقصریابی تبدیل میشود و کمتر کسی به دنبال دانستن علل ریشهای و بالغ شدن میرود.
بنجامین باربر (Benjamin R. Barber) مهندس نبود و حرفهای هم که به آن اشتغال داشت ارتباطی با مهندسی نداشت اما جملهای دارد که به نظرم هر مهندسی باید به آن بیندیشد:
«من جهان را به ضعیف یا قوی یا موفقیتها و شکستها تقسیم نمیکنم؛ بلکه جهان را به یادگیرندگان و غیریادگیرندگان تقسیم میکنم.»
اجازه میخواهم چند حادثهی مهم تاریخی را با هم مرور کنیم و ببینیم از آنها چه درسهایی یاد گرفتهایم.
۱- در چهاردهم آوریل ۱۹۱۲، بزرگترین شیء متحرک ساخته شده توسط بشر، در اقیانوس اطلس غرق شد. در آن شب هولناک، ۱۵۱۷ نفر از مسافران تایتانیک، جان سپردند. غرق شدن تايتانيك باعث شد كه قوانين ایمنی جديدي براي حفظ جان مسافران خطوط كشتيراني وضع شود. مثلاً:
در كشتيها بايد به تعداد كافي قايق نجات پیشبینی شده باشد بطوري كه آنها، گنجايش همهی مسافران را داشته باشند. بيسيمچيهاي كشتيها بايد در تمام طول شب بیدار بوده و به راديوهايشان گوش دهند. پس از اين حادثهی دلخراش بود كه گشت مخصوصي ايجاد شد تا به كشتي ها در مورد كوههاي يخ خطرناك هشدار دهد. ديگر كسي جرئت نكرد به هيچ كشتي دیگری، “غرق نشدني” بگوید. تايتانيك درس عبرت دردناكي براي همه بود.
۲- در بیستم مارس ۱۹۰۵ دیگ بخار کارخانهی کفش در شهر بروکتون ایالت ماساچوست منفجر شد و باعث فروریختن ساختمان ۴ طبقهی کارخانه شد. بر اثر این انفجار ۵۸ نفر کشته و ۱۵۰ نفر مجروح شدند و کارخانه با خاک یکسان شد.
رخ دادن این فاجعه، یکی از دلایل اصلی تصمیمگیری برای پایان دادن به چنین حوادثی بود که در نهایت نخستین کد «مقررات ساخت دیگهای بخار» در سال ۱۹۰۷ در ایالت ماساچوست به تصویب رسید و زمینهساز تدوین ASME BPVC شد که امروز شامل ۱۳ سکشن در بیش از ۱۴۰۰۰ صفحه است.
۳- در بیست و نهم آگوست ۱۹۰۷، پلی یک کیلومتری در حال احداث بر روی یکی از رودخانههای کبک کانادا، در عرض ۱۵ ثانیه فرو ریخت و جان ۷۵ نفر را گرفت.
از بقایای سازهی فلزی پل، حلقههایی ساخته شد و در مراسمی به مهندسان داده میشد تا این حلقهها را در انگشت کوچک خود بیندازند تا هنگام انجام محاسبات دستی، گوشهی حلقه با میز برخورد کند و صدای حاصله به آن مهندس یادآور شود که چقدر کارش مهم و حساس است.
اجازه دهید این نوشتار را با سخنی از یک اندیشمند آلمانی به پایان ببرم. هگل (Hegel) که نه مهندس بود و نه حرفهاش ارتباطی با مهندسی داشت، گفت: «از تاریخ میآموزیم که از تاریخ نمیآموزیم.»
شاید هگل را نشناسیم اما این گفتهی او برایمان بسیار آشناست. حوادثی که در صنایع مختلف کشورمان رخ میدهند و معمولاً تکرار میشوند: آتشسوزی، فروریختن، انفجار، نشت، سقوط و…
چه خسارتهای هنگفتی که به بار میآیند و از آن بدتر چه جانهایی که از دست میروند و از همه ناامیدکنندهتر آنکه این چرخه همچنان تکرار میشود و انگار پایانی ندارد.
وقت آن رسیده که همهی دستاندرکاران پروژهها اگرچه حلقهای آهنی در انگشت کوچک خود ندارند اما باید همواره به یاد داشته باشند که چه مسئولیت حساس و خطیری دارند و بدانند که کوچکترین اشتباه و سهلانگاری ممکن است به یک فاجعه بینجامد.