خانم “بلوما زیگارنیک” (Bluma Zeigarnik) که یک روانشناس بود نظرش به پروژهی تحقیقاتی استادش جلب شد. استادش متوجه شده بود که پیشخدمتهای رستوران، سفارش غذا را بدون این که یادداشت کنند، به یاد میآورند ولی بعد از این که صورتحساب پرداخت شد، چیز زیادی از سفارش یادشان نمیماند.
زیگارنیک که به این پدیده علاقهمند شده بود آزمایشهایی طراحی کرد و انجام داد. نتیجهی آزمایشهای متعدد نشان داد، افراد، چیزهای ناتمام را بیشتر به خاطر می آورند. به عبارت دیگر، مقولات ناتمام، ذهن انسان را بیشتر درگیر میکنند.
این پدیده “اثر زیگارنیک” نامیده میشود.
شاید مصداقهایی از این پدیده در زندگی روزمرهی خودمان هم قابل مشاهده باشد. مثلا ممکن است جزئیات زیادی از یک فیلم قدیمی به یادتان مانده باشد اما به احتمال زیاد، آن فیلم، فیلمی بوده است که تا آخر تماشایش نکردهاید. فیلم ناتمام را میتوانید با یک سفر ناتمام، کتاب ناتمام و … جایگزین کنید.
به عنوان یک نظر شخصی فکر میکنم اثر زیگارنیک کاربردهای زیادی در حوزههای گوناگون دارد. به عنوان مثال وقتی دقت می کنم رد پای آن را در صنعت بازاریابی و تبلیغات میبینم. نمونه اش بیلبوردهایی هستند که وقتی در یک بزرگراه نصب میشوند فقط دارای یک واژه، روی زمینهای سفید هستند و کم کم در طول چند هفته، با اضافه شدن واژههایی دیگر، جملهی تبلیغی مورد نظر کامل میشود.
در صنعت سرگرمیسازی هم میتوان نمونههایی از کاربردهایش را یافت مثلا در جایی که آخرین سکانس یا پایانبندی یک فیلم یا سریال به گونهای انتخاب می شود که تماشاگر برای دنبال کردن فصلهای بعدی، همچنان مشتاق باقی بماند.
در حوزههای دیگر مانند ورزش، توسعهی فردی و … هم میتوان کاربرد اثر زیگارنیک را جستجو کرد.
اما در حوزهی آموزش و یادگیری.
با دانستن مفهوم اثر زیگارنیک، شاید از این به بعد باید تلاش کنیم تا به عنوان مدرس، نکتهی مهمی که چکیدهی بحث یا شاهبیت آن موضوع است، به سادگی در قالب یک جمله بیان نشود بلکه آن را بصورت پرسش دربیاوریم تا دانشجویان قدری فکر کنند و پاسخ بدهند یا این پیشنهاد را بدهیم که مثلا در جلسهی بعدی در موردش صحبت میکنیم.
حتی بر این مبنا، ایجاد وقفههای کوتاه در تدریس (break) میتواند به یادگیری عمیقتر کمک کند.
خودم در بحث آموزش سعی میکنم موارد بالا را حتما رعایت کنم و اتفاقا در بازخوردهایی که گرفتهام تاثیر مثبتش را دیدهام.
زیگارنیک که بود؟
به نظرم مرور زندگی پرفراز و نشیب خانم زیگارنیک، درسهای زیادی برای یاد گرفتن دارد. او که جزو نخستین دختران روسیه بود که به دانشگاه رفتند، در اوج فعالیتهای دانشگاهی و علمی، بخاطر به زندان افتادن همسرش، دو فرزند خردسالش را به تنهایی بزرگ کرد. پس از آن …
اگر دوست داشتید، سری به ویکیپدیا بزنید.
این پایان نداشتن موضوع جالبیه. بعضی از آدمهارو خیلی بیشتر درگیر میکنه. اینقدر که نمیتونن پایان باز، uncertainty و… رو تحمل کنن. برای خودشون یه پایان بندی مینویسن تا راحت تر زندگی کنن.
اینا از یه حدی بیشتر نمیتونن پرونده باز داشته باشن و نیاز دارن تا جایی که میتونن ببندنشون. حتی با پایان بندیهای موقت. یه جایی خوندم بهش میگفتن clouser.
این آدما نمیتونن کتاب جدید شروع کنن وقتی قبلیه نصفه س، حتی اگه نتونن کتاب رو زود تموم کنن!? خلاصه اینا گناه دارن واقعن ?
فکر میکنم یکی از این طفلکیهایی که گناه داره، خودم باشم چون یکی از چیزهایی که قبلاً خیلی اذیتم میکرد open ended plan بود و البته چند وقتی هست دارم تمرین میکنم کمتر اذیت شوم. سالهاست یک نتیجه گرفتهام و آن اینکه اگر کار ناتمامی دارید یا قرار است چیزی را به ذهن بسپارید، حتماً آن را روی کاغذ بنویسید. یادداشت کتبی، این پیام را به مغز می دهد که نیازی نیست خود را درگیر نگهداشت اطلاعات کند و بدین ترتیب، اثر زیگارنیک شکل نمیگیرد. همین الان هم در منزل یک تقویم رومیزی اداری دارم که نقش مهمی در حواس جمع و خیال راحت من دارد.
نکته دیگری که رعایت می کنم این است که کارهای نیمه تمام را در سریع ترین زمان ممکن تکمیل کنم. کارهای ناقص، انرژی زیادی از ذهن می گیرد و توان آن را مستهلک می کند. یکی از مهم ترین دلایل عدم تمرکز که خود اصلی ترین دلیل کارایی و بهره وری پایین افراد می باشد داشتن کارهای نیمه تمام و نیمه رها شده است. این کارها ذهن را مجبور میکند که زمان زیادی را مشغول اندیشیدن درباره آن ها کرده و نتواند به راحتی خود را از آن موضوعات جدا کند.
سپاس بخاطر این کامنت آموزنده.
با درود
استاد این روی تنبل ها تاثیر نداره کلا عادت دارن به کار ناتمام
جالب بود . سپاس از شما