کودکان 70 سال پیش چگونه با فلزات آشنا می‌شدند؟

دیدگاهتان را بنویسید

ارسال دیدگاه به عنوان یک کاربر مهمان.

  1. مرسی که عکس از صفحات کتاب گذاشتید. برام جالب بود که درس‌های مختلف، همه داخل یک کتاب بودند. شاید ایده بدی نباشه انتخاب یه موضوع برای بچه‌های دبستانی و بررسی ش از جنبه‌های مختلف. خوندن نوشته‌ها با خط نستعلیق احساس خوبی بود. نستعلیق، حس تعلق داشتن به یه گذشته‌ای رو بهم میده. برام جالب بود خوندن درباره آقای علمی. خصوصاً که گزارش رو خانم خسروی یگانه نوشته بودن. چند سالی هست که ایشون رو در توئیتر دنبال می‌کنم. از همه جالب‌تر اینکه روی جلد کتاب “پسران”، عکس دانش‌آموزان دختر رو کشیده‌اند! حداقل من که دارم دختر میبینمشون!
    خاطره اولین کتاب قدیمی من برمی‌گرده به اول راهنمایی. یه اتاق توی خونه عمو بود، پر از کتاب. چون عمو معلم ادبیات بود و عاشق کتابهاش، هیچ کدوم از ماها اجازه سرک کشیدن بهش رو نداشتیم. یه روز که هیچ بچه‌ای جز من خونه‌شون نبود، بعد از التماس و راستش یه کم باج دادن به دختر عمو بزرگه، تونستم نیم ساعت برم توی اون اتاق مرموز! باورم نمیشد! از پایین تا بالاش پر از کتاب بود! حتی نزدیک سقفش! تا حالا این همه کتاب ندیده بودم. سریع از نزدیکترین قفسه چندین تا کتاب برداشتم و بدون اینکه نگاه کنم چی هستن، گذاشتمشون بیرون اتاق. بعد مشغول گشتن و خوندن شدم. بعد از تموم شدن وقتم، نوبت مذاکره با زن عمو بود که اجازه بده اینایی که برداشتم رو بخونم. یادمه نگاه کرد و ورق زد، بعدش اجازه داد. هیچ کدومشون رو یادم نمیاد به جز “سووشون”. همون موقع شروع کردم خوندن و همون اوایلش رسیدم به یه جایی که با خودکار به شدت خط خورده بود! کتاب رو خوندم ولی همیشه تو ذهنم بود که این قسمت خط خورده چی بود. بعدتر که تونستم کتاب رو از کتابخونه مدرسه امانت بگیرم (این کتاب گرفتن، خودش داستانی بود. کتابهای مدرسه ما طبقه‌بندی سن داشتن! هر کتابی رو توی هر مقطعی نمیدادن بخونیم. احمقانه‌ترینش مائده‌های زمینی بود که تا پیش‌دانشگاهی صبر کردم که بتونم بخونم. تا همین الان حتی نمی‌تونم حدس بزنم چرا؟!)، دیدم این چند تا جمله داخل کتاب نیست که نیست! دیگه محتواش و ربطش به داستان مهم نبود، فقط میخواستم ببینم چرا پاکش کردن از کتاب؟! اینکه عمو کتاب خودشو خط‌خطی کنه، خیلی فرق داره با اینکه متن حذف بشه کلاً! بعدتر نسخه اصلی رو بالاخره از یه جایی پیدا کردم که اون چند تا خط‌ خوردگی رو بی‌اثر کرده باشم!

    1. درود سرکار خانم ارژنگ،
      در مورد عکس روی جلد کتاب حدستان درست است. من فکر می‌کنم بخاطر عجله‌ای که در آماده‌سازی کتابها داشته‌اند (که شرحش در آن یک صفحه خاطره‌ی آقای عبدالرحیم جعفری از کار در کتابفروشی علمی آمده است) تصویر روی جلد کتاب دختران را به اشتباه روی جلد کتاب پسران چاپ کرده‌اند. چیزی که این احتمال را تقویت می‌کند تصویر پشت جلد همین کتاب است که آن را در نوشتار نیاوردم اما نقاشی چند دختر است که در حیاط مدرسه در حال بازی هستند!
      خواندن خاطره‌ی جالب شما از اتاق مرموز عمویتان من را به یاد این انداخت که در دوران راهنمایی علاوه بر این که آرزو داشتم پزشک متخصص کودکان شوم به این هم فکر می کردم که دوست دارم فروشنده‌ی یک کتابفروشی بزرگ هم بشوم تا فرصت داشته باشم هر چه دلم می خواهد کتاب بخوانم. جالب اینجاست که گاهی با خودم کلنجار می‌رفتم که بالاخره بین این دو شغل شریف! کدام را انتخاب کنم.
      می‌دانم که سیمین دانشور نخستین بانوی ایرانی است که بصورت حرفه‌ای داستان نوشته است اما هیچ وقت فرصتی پیش نیامد تا کتابی از او بخوانم. البته در دوران راهنمایی از همسرش چند کتاب مثل زن زیادی و مدیر مدرسه را خواندم اما چون از آنها سر در نیاوردم و نتوانستم ارتباط برقرار کنم، به همان یکبار خواندنشان بسنده کردم.
      در مورد طبقه‌بندی سنی که گفتید فکر می‌کنم همچنان برقرار است چون دقیقاً این موضوع در دبستان دخترم رعایت می‌شد و چند بار دخترم شکایتش را پیش من آورد که چرا فلان کتابها را نمی‌دهند بخوانم که واقعاً جواب قانع کننده‌ای نداشتم بدهم. البته از این جهت من خوش‌شانس بودم چون دبستان و مدرسه راهنمایی من که اصلاً کتابخانه نداشت و دبیرستانم هم که داشت اکثر اوقات تعطیل بود!
      سپاس که خاطره‌ی اولین کتاب قدیمی خودتون رو نوشتید.
      پاینده باشید.

  2. پس معلوم شد کامران عزیز چرا موادی شد ? جالب بود. فکر نمی کردم ۷۰ سال پیش چنین کتابی برای پنجم ابتدایی در مورد فلزات باشه. در مورد دستور خط چون الان واژه های مرکب رو جدا می نویسند کمی خوندن این کتاب قدیمی شاید سخت باشه ولی خط نستعلیق اش زیباست.
    یک نکته دیگه اینکه در کتاب های جدید خیلی خوب توضیح داده شده که با فولاد چطور پراید بسازیم ولی در کتاب قدیمی فقط آهنگری یاد دادند. _اشاره به عکس ها، شوخی?

    1. درود محمد عزیز،
      نوشته‌ای “اشاره به عکسها، شوخی” ولی حرف جدی و مهمی گفته‌ای. در دوران فوق‌لیسانس یک اردو به اصفهان داشتیم و برای اولین بار سفید‌گری مس را در نقش ‌جهان از نزدیک دیدم. هنر و صنعتی که در صفحات 224 و 225 کتاب فارسی به خوبی توضیح داده شده و با یک نقاشی گویا کامل شده است.

خواندن بعدی

سایدبار کناری

کامران خداپرستی

این روزها، نوشتن از علم و مهندسی مواد، در اینجا، یعنی سایت شخصی‌ام، لذت‌بخش‌ترین کار من است.

لینکدین تنها حضور من در شبکه های اجتماعی است!