بُریده نامه (2) – از نیکسون تا اوباما!

دیدگاهتان را بنویسید

ارسال دیدگاه به عنوان یک کاربر مهمان.

  1. با مطالبی که آقای هوشیار درباره تمرکز و اهمیت کتاب نوشته بودند تا حد زیادی موافقم. البته به نظر من پادکست تا با کتاب صوتی از نظر زمان، انسجام موضوع و نحوه روایت تا حد زیادی متفاوته. مثلاً من همیشه در مسیر پژوهشگاه (که یک ساعت و ربع طول میکشید) در لا به لای موسیقی، پادکست‌هایی که دوست داشتم رو گوش میدادم و چون روایتش جذاب، گیرا و البته fun بود، اصلاً تمرکزم از دست نمی‌رفت. اما اولین بار که سعی کردم کتاب صوتی نغمه آتش و یخ (اون هم به فارسی) رو گوش کنم، چون آهنگ ملایم گذاشته بودن روش و صدای گوینده هم آروم بود، بعد از 5 دقیقه خوابم برد! علاوه بر محتوای کتاب، صدای گوینده و نحوه روایت هم از نظر من مهمه.
    درباره اهمیت کتاب هم کاملاً موافقم با ایشون. من چند بار سعی کردم قوی سیاه رو گوش کنم، اما نتونستم دنبال کنم و حس کردم داره کلماتش از دستم لیز میخوره و مفاهیم رو از دست میدم. اول فکر کردم چون انگلیسیه تمرکز برام سخت بوده، اما بعدتر چندین تا کتاب autobiography غیرمهم به انگلیسی گوش دادم و خیلی هم لذت بردم. متوجه شدم کتاب‌های مهم رو نمیتونم گوش کنم و حتماً نیاز دارم ببینمشون. اتفاقاً یکیشون همین Becoming بود!
    کتاب کاغذی “شدن” رو خیلی وقت پیش خریده بودم ولی هر بار بازش کردم احساس کردم ذهنم داره سعی می‌کنه متن انگلیسی رو از لا به لای کلمات فارسی پیدا کنه، برای همین زجرش ندادم و رفتم سراغ نسخه انگلیسی و واقعاً خیلی خوب بود. (هنوزم تموم نشده البته!) البته اینم بگم که A Promised Land رو هم از همسر ایشون دانلود کردم ولی صدای باراک اوباما و نحوه روایتش جذبم نکرد و تصمیم گرفتم فعلاً از اوبامای خانوم شروع کنم!
    با شروع کردن کتاب‌های صوتی، تونستم ذهنم رو تعلیم بدم که صبر کنه تا تموم شدن ماجراها. یه جورایی تمرین closure بود برای من. اینکه صبر کنم و در این حین، درگیری ذهنی برای تکمیل کردن ماجرا نداشته باشم. قبل‌تر نمیتونستم قطع شدن رو تحمل کنم، اما خب وقتی جاهای جالب داستان همزمان می‌شد با رسیدن به پژوهشگاه، چاره‌ای نبود!
    تجربه من میگه میتونم کتابهای غیر مهم رو زمانهایی که دست و پام درگیر یه کار روتین هستند گوش کنم و لذت ببرم؛ مثل کارهای روزمره خونه، راه رفتن روی تردمیل یا حتی نشستن توی سرویس پژوهشگاه! اینطوری یه کار روتینی که شاید خیلی هم لذت‌بخش نباشه رو تبدیل می‌کنم به چیزی که دوستش دارم. باشد که پیروان عزیز mindfulness بر ما ببخشایند!
    درباره حوصله و استفاده بیش از حد از شبکه‌های اجتماعی، اجازه بفرمایید با شما و البته آقای طاهری مخالفت کنم. نحوه استفاده از گوشی تا حد زیادی به اختیار ماست. اگه کسی تصمیم گرفته با گوشی فقط وقت تلف کنه، انتخاب خودشه. میشه باهاش کتاب خوند، معاشرت کرد، ویدئوی آموزشی دید و بله، تفریح هم کرد. اگر کسی در کنترل میزان استفاده ش، مشکل داره، میتونه روی همون گوشی، زمان دسترسی برای برنامه‌های مختلف set کنه. کمبود will power رو تقصیر کسی نندازیم! صحبتشون شبیه کسیه که داره میگه چرا ماشین اومده؟ من قبلاً پیاده یا با دوچرخه میرفتم سر کار، حالا ورزش نمیکنم و چاق میشم! خب برنامه غذایی و ورزشتو تنظیم کن برادر من! چرا به تکنولوژی فحش میدی؟! مثل هر چیز دیگه‌ای باید یاد گرفت چطوری ازش استفاده کرد. البته این قصه‌هایی که گفتم رو خودم هم باهاشون خوابم میبره! همین الان که اینارو مینویسم، چند وقتی هست که با همسر قرار گذاشتیم 2 ساعت از شبانه‌روز رو کلاً گوشی‌هامونو بذاریم کنار. تجربه خوبی هم بوده تا الان.
    در مورد خلاقیت هم هم‌نظر نیستم با شما. استادی داشتم در درس خلاقیت، میگفت مهمترین چیز در خلاقیت، داشتن تجربه‌ و اطلاعات متفاوت به مقدار زیاده و خب میشه خیلی راحت با گوشی، این کار رو به صورت هدفمند انجام داد. مجدداً برمیگرده به نحوه استفاده از ابزار! گوشت می‌بره یا گوش؟ انتخابش با خود طرفه!
    کارکرد هر نوع تولید محتوا، چه کتاب باشه چه وب سایت و چه شبکه اجتماعی، اثرگذاری ه. نمیشه غر زد که چرا مردم تحت تأثیر قرار میگیرن؟ فلسفه وجودیش همینه! الان جنگ بر سر توجه مردمه. از معلم تا بازاریاب همه دنبال اینن که توجه رو به خودش جلب کنن. اگه مردم دیگه حوصله خوندن 5 صفحه توصیف درباره طره موی یار رو ندارن، تقصیر اونا نیست. چون میدونن که میتونن با دیدن تصویرش تمام اون توصیف رو درک کنن. وظیفه هنرمند عوض غر زدن اینه که از ابزارهای جدید استفاده کنه برای زدن حرفهایی که به نظرش مهمن. این با instant gratification فرق داره البته. حداقل برای من.
    توهم دانش هم خیلی‌ها ازش حرف زدن تا الان، با اومدن شبکه اجتماعی و فراگیر شدن دسترسی به اطلاعات بیشتر شده، ولی از قبل هم بوده. منحنی دانینگ کروگر واسه سال 1999ه! ناکارآمدی روش‌های فسیل شده آموزش پروش ما هم مثل هر معضل اجتماعی دیگه به لطف همین شبکه‌های اجتماعی، داره bold میشه، وگرنه خیلی وقته که هست. بحث پایان‌نامه و… هم شما بهتر از من می‌دونید که چیز جدیدی نیست، صرفاً الان داره بیشتر دیده میشه. باید به این دوست عزیز گفت درسته که سرمون زیر برف باشه راحت‌تریم، ولی این در واقعیت چیزی رو عوض نمی‌کنه! پیشنهاد می‌کنم فیلم مایکل مور (Where to invade next?) رو ببینید. طولانی نیست، اما جالبه. نشون میده به طور کاملاً عملی میشه خیلی متفاوت‌تر و بهتر عمل کرد.
    از لینک آقای نقشینه هم ممنون. چند تایی از پست‌هاشون رو خوندم و به نظرم جالب بود.
    الان متوجه شدم که کامنتم چقدر طولانی شده!! امیدوارم حوصله تون رو سر نبرده باشم!

    1. سرکار خانم ارژنگ. بسیار سپاسگزارم که به طور مفصل و مبسوط نظراتتان را اینجا نوشتید. همچنین بسیار خوشحال شدم که مخالفتتان را هم بیان کردید. به قول جبران خلیل جبران: “هر نظر با نظر مخالفش زندگی می‌کند. اگر همه آمین بگویند، نماز بر میت پایان یافته است.”
      می‌دانم هم‌نظران من در این مورد در اقلیت هستند و شاید شاخص‌ترینشان نیکلاس کار باشد که در کتابش به نام “کم عمق ها: اینترنت با مغز ما چه می کند؟” از جمله به این می‌پردازد که حتی الگوی خواندن ما هم دگرگون شده و به جای خطی خواندن، خطوط را اسکرول می‌کنیم وحتی از روی خطوط می‌پریم.
      بگذریم… از این جهت گفتم بگذریم چون به نظرم در “این زمین و این زمان” سرانگشتان کسی را که از روی موبایلش روزنامه می‌خواند را هم باید بوسید.
      باز هم سپاس بابت وقتی که به نوشتن این کامنت اختصاص دادید.

خواندن بعدی

سایدبار کناری

کامران خداپرستی

این روزها، نوشتن از علم و مهندسی مواد، در اینجا، یعنی سایت شخصی‌ام، لذت‌بخش‌ترین کار من است.

لینکدین تنها حضور من در شبکه های اجتماعی است!